۹۵

این روز ها باید دست بگذارم روی نقطه ی حساسم. آهنگ گوش دادن. باید یک آهنگی را بگذارم که خوب می دود توی تمام ریشه های عصبی ام. بعد شروع کنم با آنهایی که باید, حرف بزنم. و گرنه مثل دیوار میشوم و جوابشان بیشتر از بله و عجب و چه جالب نیست...




ویلاگ بابای یک دختر دو ساله رو می خوندم. دلم خیلی هوس کرد. نمی دونم هوس همچین دختری و باباش یا هوس تجربه ی همچین حسی. بیشتر دومی باید باشه...

نظرات 3 + ارسال نظر
سیدمهدی دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.smkhatami.blogfa.com

میگم فضولی نباشه چرا آستین ها رو بالا نمیزنی ؟
فکر کنم دیگه وقتش شده برای جفت شدن
البته این نظر منه

آرزو دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ http://sedayebaranhamishe.persianblog.ir

ومن حرف زدن وتکیه دادن به دیوار را دوستتر می دارم تا با آدمهای تکیه داده به دیواررا...

مسافر خط واحد 89 دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ب.ظ http://khat-vahed.blogsky.com

رفیق خیلی تند رفتی ها!!!..... همه ات را نخواندم..... ولی میخوانمت....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد